روزی
از شخصی پرسیدند: روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟
با ناراحتی جواب داد: چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه ی
سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم..!
گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و تو اینگونه ناشکری می کنی؟
برای حمایت از این وبلاگ تنها اینجا را کلیک کنید
نظرات شما عزیزان: